خدا



چند روزی بود که دلم واسش تنگ شده بود میخواستم با هاش درد و دل کنم باهاش
 
حرف بزنم اونقدر اشک بریزم شاید صدامو بشنوه ولی می دونستم اون با من قهره

میخوام ازش که منو ببخشه میخوام توبه کنم میدونم که اون مهربونه

آخه ما ادما هر وقت زیاد بهش احتیاج داریم یادش میکنیم ولی من دیگه هیچ وقت فراموشت نمی کنم

 خدایا منو بخشیدی...؟
نظرات 4 + ارسال نظر
شراره چهارشنبه 11 آبان‌ماه سال 1384 ساعت 05:06 ب.ظ http://www.asberoyaha.blogsky.com

سلام ساناز جون وبت خیلی قشنگه ..........موفق باشی ........یا حق

سفرکرده چهارشنبه 11 آبان‌ماه سال 1384 ساعت 05:20 ب.ظ http://www.safarkarde.blogsky.com

اون بالا سری دور نیست .... شما شاید دوری مثل من !
همین دور و براس .... منتظره بگی من میخوام آدم بشم ....
منو دریاب !
میگه هواتو دارم ... تو بیا ... من هستمت !
والا من که آدم نشدم !
دلت دریا

sogol چهارشنبه 11 آبان‌ماه سال 1384 ساعت 05:37 ب.ظ http://guilty.blogsky.com

ey val weblog e bahali daryu be manam sar bezan khoshhal misham bye

قلندر چهارشنبه 11 آبان‌ماه سال 1384 ساعت 11:45 ب.ظ http://atb.blogsky.com

سلام ساناز خانم.

خیلی خوبه آدم با خدا درد دل کنه.آدم یه جورایی سبک میشه

آرامش پیدا میکنه.

ای روزگار... ! یادش بخیر اون روزا با خدا درد دل میکردم..

ولی الان هم من با اون قهرم ... هم اون با من قهره .!!

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

راستی مرسی به من سرزی.

بابا شما لطف داری.
وبلاگ شما که خیلی از این وبلاگ در پیتیه من عالی تر و بهتره

بای عزیز

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد