بارون دوست دارم هنوز ،چون تو رو یادم میاره
حس می کنم پیش منی ،وقتی که باون می باره
بارون دوست دارم هنوز بدون چترو سر پناه وقتی که حرفهای دلم جا می گرن توی کتاب.
شما نظر تون چیه؟
ساناز
دوست دارم تنها باشم تنهای تنها
دلم می خواد برم یه جای دور که هیچ کسی رو نبینم
آخه این دنیا چه فایده ای داره دنیای پوچ و بی ارزش
که همه به هم دروغ میگن،دروغ
دیگه نمی شه به کسی اعتماد کرد،به هیچ کس
من خودمو گم کردم،راهمو گم کردم نمی دونم کجایی هستم
احتیاج به کمک دارم
آخه تو این دنیا نمی شه به کسی اعتماد کرد
دیگه خسته شدم،
دیگه کلی وقته که هیچی شادم نمی کنه،همه چیز واسم تکراری شده
هیچ تنوعی وجود نداره
کمکم کنید................
کیستی که من
این گونه
به اعتماد
نام خود را
با تو می گویم
کلید خانه ام را
در دستت می گذارم
نان شادی هایم را
با تو قسمت می کنم
به کنارت می نشینم و
بر زانوی تو
این چنین آرام
به خواب می روم؟
احمد شاملو
در هم نگریستند اما سر شار از مهربانی
چشم هاشان هر کدام پیاله ی پر از شراب سرخ
که در کام تشنه ی چشمان هم می ریختند
و کم کم بر هر دو لب
لبخندی آهسته باز می شد،
لبریز از محبت،
سیراب از دوست داشتن،
نه عشق،
دوست داشتن!
لحظاتی این چنین،
خوب وشیرین ونرم وخاموش گذشت.
دکتر علی شریعتی